سلام غریبه

سلام غریبه

اشتباهم این بود !! عمق رابطه مان آنقدر نبود که درون آن شیرجه زدم . . .
سلام غریبه

سلام غریبه

اشتباهم این بود !! عمق رابطه مان آنقدر نبود که درون آن شیرجه زدم . . .

محو و مات


گفته بودی که :  -((چرا محو تماشای منی؟

و آنچنان مات ، که یکدم مژه بر هم نزنی!))


- مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی!



شعر کوه و شعر من


بنفشه ای خوشرنگ

دمیده بود در آغوش کوه، از دل سنگ.

به کوه گفتم:

شعرت خوش است و تازه و تر

وگر درست بخواهی، من از تو شاعر تر

که شعرت از دل سنگ است و

شعرم از دل تنگ.

چشم به راه


لب دریا، سحرگاهان و باران،

هوا، رنگ غم چشم انتظاران،

نمی پیچد صدای گرم خورشید،

نمی تابد چراغ چشم یاران!

قصّه


رفتم به کنار رود،

-سر تا پا مست-

رودم، به هزار قصه، می برد ز دست

چون قصۀ درد خویش با او گفتم

لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست !

درخت


درختی خشک را مانم به صحرا،

که عمری سرکند تنهای تنها،

نه بارانی که آرد برگ و باری

نه برقی تا بسوزد هستیش را