سلام غریبه

سلام غریبه

اشتباهم این بود !! عمق رابطه مان آنقدر نبود که درون آن شیرجه زدم . . .
سلام غریبه

سلام غریبه

اشتباهم این بود !! عمق رابطه مان آنقدر نبود که درون آن شیرجه زدم . . .

سعدی


اگر تو فارغی از حال دوستان یارا      فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را


تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش     بیان کند که چه بودست ناشکیبا را


بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم     به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را


به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی     چرا نظر نکنی یار سروبالا را

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:04 ب.ظ http://www.sooskesiah.blogsky.com

سلام آقا هوشمند
شعر خیلی زیبایی بود!

مر30 مریم جان
ممنونم که سر زدی

منصور دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:31 ب.ظ http://asemanesher.blogfa.com

سلام

با خواندن هر بیت از غزلیات این شاعر عزیز که طبعی

به لطافت باران بهار و گلهای روزگار دارد

دلم غنج می رود

و فقط میتوان گفت سعدی بی بدیل است و غزلش بی نظیر

روانش شاد باد

ممنونم دوست عزیز

فرهاد دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:45 ب.ظ http://ehsaas.blogsky.com

سلام داداش
دستمریزاد وب پر محتوایی داری
مرسی که به من هم سر زدی

9کرم. قربونت برم. ممنون از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد