شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست ناشکیبا را
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را
چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه دل برود پیر پای برجا را
سلام .وب زیبایی داری.خوشحال میشم ب وب من هم سر بزنی
ممنون. حتما
چه عکس قشنگی... حالا این شعره رو دلیلی داشته که نوشتی یا به خاطر قشنگی؟!
به خاطر زلیخاش :)
اینم قشنگ بود
مر30
سلام .وب زیبایی داری.خوشحال میشم ب وب من هم سر بزنی
ممنون. حتما
چه عکس قشنگی...
حالا این شعره رو دلیلی داشته که نوشتی یا به خاطر قشنگی؟!
به خاطر زلیخاش :)
اینم قشنگ بود
مر30