اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را
سلام آقا هوشمند

شعر خیلی زیبایی بود!
مر30 مریم جان
ممنونم که سر زدی
سلام
با خواندن هر بیت از غزلیات این شاعر عزیز که طبعی
به لطافت باران بهار و گلهای روزگار دارد
دلم غنج می رود
و فقط میتوان گفت سعدی بی بدیل است و غزلش بی نظیر
روانش شاد باد
ممنونم دوست عزیز
سلام داداش
دستمریزاد وب پر محتوایی داری
مرسی که به من هم سر زدی
9کرم. قربونت برم. ممنون از شما