همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند اما تمام شادیها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستیم..
به اوج رسیدن دشوار است اما در اوج ماندن دشوارتر
جرا که نهایت اوج ، نخستین مرحله سقوط است.
دختر پادشاهی از پدر خود میخواهد، که او را تنها به کسی شوهر دهد که بتواند به پرسشهای منظوم او پاسخ گوید، بزرگان و امیرزادگان، همه از پاسخ گفتن درمی مانند و سرخود رادر این راه برباد میدهند. تا آنکه دلاک کچلی در پاسخگویی به پرسشهای دختر پادشاه توفیق حاصل می کند. پرسشهای آن دختر چنین بود:
1-من اگر آهوی شده به کوهها بگریزم، چه می کنی؟ 2- من اگر مشتی دانه شده، برزمین ریختم، چه می کنی؟ 3- من اگر گُلی شده بر کوهها رُستم، چه می کنی؟ 4- من اگرسیبی شده به درون صندوقی رفتم، چه می کنی؟ پاسخ آن دلاک کچل چه بود؟
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
سهم من از شب شاید همان ستاره ای باشد که همیشه پنهان است همیشه همیشه همیشه... و یا به قول قاصدک ستاره ای من همان است که پیدا نیست ...
ادامه مطلب ...
مابقی در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...